نظر سنجی...

به نظرتون آدم به دنبال چیزی که علاقه داره با وجود همه مشکلاتی که داره بره یا نه خودشو به دردسر نندازه.. من ارشد ادبیات ثبت نام کردم و هر ترم نه ونیم میلیون باید پرداخت کنم حالا شهر خودمه و دانشگاه هم دور نیست ولی اینهمه هزینه ..و نوبت دوم هستم ..اونوقت دانشگاه آزاد و پیام نور چنده؟ با جزوه و کتاب و ایاب و ذهاب وسایر هزینه میشه 15 میلیون هر سه ماه یکبار..و اینکه کلاسهاش در طول هفته اس نه 5 شنبه.. کلاسهای این ترم یکشنبه ها از هشت و نیم تا عصر شش ونیم 5 تا درس هست یعنی برای ناهار و نماز هم اصلا فرصت نیست یک ریز کلاس هست از طرفی هم من اداره دارم چطوری برم..موندم..از طرفی هم برای نوشتن اصولی تر شعرهام و کتاب و علاقه به ادبیات که دارم علاقه به شرکت در کلاسهای اساتید ادبیات..حالا شما میگید با اینهمه مشکلات و هزینه های گزاف برم دنبال این رشته یا چی رهاش کنم اما نه حیفه رهاش کنم..چقدر دلم میخواست یکی باشه کمی مالی کمکم کنه..یکشنبه اولین جلسه بود از اداره مرخصی گرفتم و کل کلاسها رو شرکت کردم یکی از کلاسها ساعت 4 هست به استادش گفتم من ساعت 4 وربع همون بتونم برسم برگشته میگه بتونی زودتر بیا وای یعنی کم موند خفه اش کنم من 4 از اداره در بیام جت نیستم که حتی ممکنه 4و نیم برسم ترافیکم میشه ..دیگه خدا رحم کنه یکی از اساتید هم گفته الزامی نیست در کلاس باشید دو تا هم حالا یکم اصرار کنم حله ولی یکی صبح که اونم مثل استاد ساعت 4 هست این 5 دقیقه دیر بیایی دیگه نمیزارتت کلاس..

کلاسهای ارشد حقوق واساتیدشون چقدر خوب بودن قدرشونو ندونستم اساتید ادبیات واقعا سخت گیرن..

آبانماه هم که ثبت نام دکتراست نمیدونم شرکت بکنم یا نه پارسال که 800 دادم برای ثبت نام امسال مطمئنم به یک ونیم برسه..اصلا یکی پول نداشته باشه میتونه تو این مملکت درس بخونه؟؟؟ ..سنم داره خیلی میره بالا باید عجله کنم دیگه وقت نیست هعی سر پیری و معرکه گیری..خواهرم میگه اکه تو ارشد معدلت خوب بیاد میتونی دکترا بدون کنکور بری ..منم میگم برای بچه های روزانه اس نه نوبت دوم..موندم.. نشستم دو ماه رو برنامه ریزی کردم ..آبان ماه باید یک روز مرخصی بگیرم 5 ساعت هم مرخصی ساعتی آذر 1 روز مرخصی کلی و2 روز استحقاقی و 5ساعت ساعتی، دی ماه هم که امتحانه و ده ساعت شایدم بیشتر باید مرخصی بگیرم من 13 روز مرخصی رفتم و 2 روز هم استعلاجی دیگه باید تا آخر سال و نه تا آخر ارشد مرخصی هامو برای درسام بزارم..

حالا نمیدونم به رئیسم التماس کنم یا به اساتیدم ..رئیسم یعنی بهش بگو مرخصی انگار آب داغ میریزن روش خب حقمه مرخصی عه ..ولی من به این ضرب المثل خیلی اعتقاد دارم ازاین ستون تا اون ستون فرجه ،فعلا با رئیسم صحبت نمیکنم اگه شک کرد وگفت یکشنبه ها چرا اینهمه مرخصی میگیری باید بهش بگم ومیدونم چقدر عصبانی میشه.. یا اینکه از الان برم بگم جنگ اول به از صلح آخره؟؟.. یعنی می ارزه این همه استرس؟ .. منم لج کردم نمیخام کم بیارم..به سرنوشت گفتم اگه لج .لجبازیه من از تو لجبازترم...

وضعیت تحصیلی من..

حرف اول :سال گذشته همزمان با دکترای حقوق آزمون ارشد ادبیات هم دادم.. در واقع صبح ارشد دادم عصر دکترا.. یعنی رسما ترکیدم ..دکترا قبول شدم و انتخاب رشته کردم و قبول شدم ولی خب متاسفانه توی مصاحبه رد شدم و دیگه دکترای حقوق از دستم رفت.. آخه زبانم ضعیف بود حتی نتونستم مدرک زبان بگیرم از سنجش نمره ام کم شد..

البته یه شهر دور قبول شده بودم برام سخت بود با وجود کارمند بودن برم شهر دیگه اصلا رفت و امد هم سخته دانشگاه پردیس بود و هزینه هاشم زیاد بود..دیگه با اینا خودمو قانع کردم فکر میکنم تکمیل ظرفیت داره تکمیل ظرفیت شرکت میکنم توکل به خدا.. وبعد ارشد ادبیات شهر خودمون نوبت دوم قبول شدم نوبت دوم یعنی باید شهریه بدی..من اگر یکهو تکمیل ظرفیت دکترای حقوق قبول شم..فکر میکنم میتونم همزمان ارشد و دکترا رو باهم بخونم.. دکترای حقوق و ارشد ادبیات ..وااای اصلا فهمیدید چی شد؟؟

حرف دوم :دیروزثبت نام کردم وای از صبح ساعت 9 تا ساعت 2 حالا باید یه تعداد فرمهارو هم ببرم دانشگاه به صورت فیزیکی تحویل بدم یعنی اگه بگم هفت خوان رستم بود این ثبت نام دروغ نگفتم اخه چرا اینهمه سختش کردن این ثبت نامو..حالا خوبه پرینت داشتم فرمهایی که باید دستی پر بشن رو پرینت در آوردم تا 30 مهر باید تحویل بدم..

من نه که دارم نویسندگی میکنم .. اصلا خیلی به ادبیات علاقه دارم دلم میخواد تو کلاسهای اساتید ادبیات حضور پیدا کنم.. بالاخره برای شعرهام و کتابهام ادبیات خیلی میتونه کمکم کنه.. اینم بگم دکترای ادبیات هم شرکت میکنم آبان ماه ثبت نامشه فکر کنم 1 میلیون بشه هزینه اش..دکترای حقوق قبول نشدم میخام دکترای ادبیات رو دیگه ادامه بدم امسال نشد سالهای بعد.. و کلا حقوق رو بزارم کنار.. کاش سنم زیاد نبود..اینکه میگن ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است من که زیاد به این حرف اعتقاد ندارم.. کاش کلاسهای ارشد 5 شنبه ها باشه غیر روزهای 5 شنبه نمیتونم برم مگه اینکه 4 به بعد بشه ..اداره امون 4 تعطیل میشه..

حرف سوم -توی قرعه کشی حج عمره دانشجویان هم ثبت نام کردم ..هزینه اش 50 میلیون میشه..هعی یعنی میشه منم خانه خدا رو ببینم؟؟..

*********************************************************

حرف چهارم :شرکت در مسابقات هم همچنان با قدرت ادامه داره .. 6 تا مسابقه هست برای پاییز دو تا شرکت کردم مونده 4 تا .. سومین کتابم چاپ شد حقوقی هست و چهارمین کتابم رو هم دارم ویرایش میکنم احتمالا تا آذر ماه چاپ بشه..تمر ین خطاطیم خیلی کند پیش میره ..فرصت نمی کنم واقعا..

حرف پنجم :راستی وبلاگ سینمایی هم بروزه خواستید اونم مطالعه کنید ..sinema.blogfa.com

حرف آخر :

((میدونی واجب تر از حتی نفس کشیدن چی هست؟ امنیت؟ سلامتی ؟ بله اینا هم هستن اما از اینا واجب تر هم هست ..یکی باشه که واقعا درکت کنه وبتونی باهاش درددل کنی...))

روز اتش نشانی مبارک..


حرفای زیادی دارم برای گفتن اما دیگه حوصله اشو ندارم..به قول قیصر امین پور سرم به صخره سکوت خورده..
فقط اومدم روز آتش نشانی رو تبریک بگم.هر سال باشیرینی وگل میرفتم دیدنشون امسال نشده نه که کلا مرد هستن یکم خجالت میکشم برم..خواهرم میگه میری تو جمع اینهمه مرد که چی من آتش نشانها رو دوست دارم واقعا..

https://uploadkon.ir/uploads/1fed29_258bc0bf65-3077-4de8-9fa9-36023827b9e9.jpghttps://uploadkon.ir/uploads/fd2329_251715457915-samatak-com.jpg


و این هم شعر من برای اتش نشانها :

در خط آتش رفتنت تندیس مردانگیست
در شعله ها رقصیدنت، پرواز و پروانگیست
دریای طوفانی شوی در چنگ دیوان دود
تا خود بسوزی در میان، مستانه گردی چو عود
در قلب آتش می روی با هیبتی استوار
کولاک خاکستر شود با عزم دستت‌مهار
آتش نشانی جان فدایی،قهرمان وطن
جان بر کفی،در پای عهد خود گذشتی زتن

https://uploadkon.ir/uploads/8ab329_25hou15917.jpg

راستی وبلاگ سینماییم هم بروزه آدرسش

sinema.blogfa.com

کسی از یاسوج است؟

کسی هست که از یاسوج باشه؟ من خیلی به کمک احتیاج دارم من اهل یاسوج‌نیستم اهل یکی از شهرهای ترکم یکی از این شهر ما رو بدبخت کرده ما رو سوزوند آتیشمون زده اگه میتونی محض رضای خدا کمکم کنی پیام بده نه که لطفا الکی پیام نده حال خوبی ندارم داغونم از هم پاشیده ام :(

عالیجناب عشق چرا غایبی هنور...

q154992_IMG_20191107_102632_250.jpg

در محضر نرجس خاتون


راز خوابت برملا شد، عهد حق هم منجلی

آخرین پیغام نورانی مبارک بر ولی!

مانده بودی در اسارت ناگهان دستی رسید

بند پایت پاره شد در آسمان برقی جهید

صوت قرآن بر زبانت، نام مهدی بر لبت

خوش خبر آمد برایت پُر ز گُل شد خانه‌ات

روح پاکی در ضمیرت با تو دارد گفت‌وگو

لطف رحمت شد عیان، عشرت نما، بشکن سبو

ای که بودی منتظر، بانوی آقا عسکری!

دیدگانت گشته روشن، وه چه حُسنیٰ مادری!

کودکی چون ماه تابان در برت، بر او سلام

نازنازان جمعِ مه‌رویان شود با او تمام

سروران را یک‌به‌یک رهبر تویی ای عدلِ دین

نرجست را هم ربودی دل، تویی میرِ مِهین

سامرا گویی بهشتی شد سراسر غرق نور

شد چراغان شهر قائم هر طرف هم پُر ز حور-

فاطمه سادات(هما)

s390906_IMG_20210329_005844_730.jpg

سلام ای گل نرجس..


کی می آیی؟؟اولین وآخرین گلواژه ی عشق..با گلوی زخمی ام هرروزوشب تورامیکنم صدا..

ملیکا نواده امپراتور مدتی است که رویاهای عجیبی میبیند مردی ناآشنا بالباسی ساده ولی چهره ای مجلل بارها وبارها به خواب او آمده وبازبان عربی با او تکلم کرده وملیکا حس کرده است که آن مرد ناآشنا اورا به سوی خود فرا خوانده..ریحانه معلم ملیکاسعی میکند زبان عربی را به اوبیاموزد تاشاید پرده ازرازخوابهایش بردارد..ملیکا با هیچ کس نمیتواند ازدواج کند هرباراتفاقی می افتد وهنگام وصلت همه چیزبه هم میخورد..سپس درطی جنگی که وی شرکت میکند به اسارت درمی آید و به صورت برده به فروش میرسد..نامه ای ازسوی امام علی النقی به سوی ملیکا فرستاده میشود و این آغازی میشود برای ظهورمنجی..ازاین پس ملیکا به نام نرجس که امام براو نهادندقدم به سرنوشت موعود گذاشته است..زندگی اوبا امام معصوم آغازشد و کم کم نوید آمدن نوزادی مبارک را میدهند...دردزایمان برملیکا اثرمیگذارد تا صبح نمازمیخواند اینک ملیکا چشم به آسمان پرستاره که نیلگون ترازهمیشه است دوخته و خاطرات گذشته اش را و خوابی که مسیرزندگی اش را تغییردادرا به یاد می آورد..اینکه با هیچ کس ازدواجش جوردر نمی آمد..تا تقدیراورا به آنچه که هست برساند..وهمان خواب بود که اورا به سوی این سرنوشت رساند..واوشاهزاده ای بود که ناگهان دربازاربرده فروشان به فروش میرسد..ملیکا باید برده ای میشد تا ازسوی امام علی النقی کلمه توحید را بیاموزد و اورابرای فرزندش حسن بن علی انتخاب کند..واینک ملیکا به انتظارنشسته است و دستهایش رو به سوی خداست و ازشوق جانش پرمیکشد..وناگهان هنگامی که ملیکا به قامت نمازبرخاست صدای مولایش را شنید..نرجس!!وعده خداوند نزدیک است آماده شو!!..طولی نکشید که درسراسروجود ملیکا لرزه ای وحشتناک وشدیدنشست ودردی مهربان وگرم اورادرخود گرفت..واندکی بیهوش گشت هنگامی که قرارگرفت درکنارسجاده اش نوزادش به حال سجده ازاو جداشده بودو به صدایی ملکوتی مشغول گفتن شهادتین بود... واینک امام حسن عسگری درکنارش قرارگرفته است وبا طنینی نرم میگوید:نرجس فرزندم را به من بده..

نرجس!!اینک سکه دولت مهدی به نام عدل وعشق ضرب شد..وعده خداوند حق است...و ملیکا فهمید چون سکه دولت فرزندش را به نام عشق زده اند.. درحکومت او عاشقان ولایت افضل امتند واوست که گنه ببخشد..

حرف اول :امسال هم قراره برای نیمه شعبان مراسم داشته باشم از آغاز امامت آقا ومولایمان تا دو روز مانده به نیمه شعبان یه قلک دارم قلک نیمه شعبان البته الان این قلک ها دوتا شدن ..و قشرهای مختلف این قلک رو پر کردیم نیتم خرید یه دوچرخه برای یه پسر بچه است که شب عید ببرم خونشون تحویل بدم..البته همراه با همکارام..بابت این کارم هم خواب خوبی دیدم..دیدم جلوی در اتاق اداره ام یه خانوم یه میز گذاشته و روش کلی سبزه عید گذاشته و می فروشه از دیدنش تعجب کردم ..که چرا اینجا داری سبزه میفروشی گفت اینجا سبزه هام خوب رشد میکنن منم گفتم نه بابا اتفاقا اتاق من اصلا گل رشد نمیکنه خراب میشن سبزه هات اما به حرفم گوش نداد و گفت نه مال من رشد میکنن قول میدم مزاحم کارت نشم..مطمئنم این قلکها خیر و برکت وشادی به زندگیم میدن..4 ماهه دارم برای پر کردنشون زحمت میکشم..نزدیک به هفت ملیون دارم امیدوارم تا روز خرید دوچرخه بتونم به ده ملیون برسونم..و یه دوچرخه خوب بخرم

حرف دوم : اونایی هم که تو این پویش شرکت کردن گفتم بچه هاشون 7 تا 12 سال نقاشی و 12 تا 15 سال دلنوشته برام بفرستن اگه تعدادشون زیاد شد چاپشون میکنم .. و به قید قرعه به 4 نفر هم هدیه میدم.. و البته روزهای سه شنبه وچهارشنبه برای بچه هایی که میان اداره یه بسته بدم براشون فعلا تصمیم نگرفتم چی بزارم داخلشون یکی دو روز دیگه تهیه میکنم برای دخترا عروسک میدم مثل دو سال قبل و خوردنی و ازاینجور چیزها و برای پسرها هم شاید لیوان که روش نوشته یا صاحب الزمان ..و روبند یا مهدی برای پسر ودختر ...البته اگه به خاطر بارش برف تعطیل نباشه ماشالله خیلی برف باریده..

حرف سوم :من از اول ماه شعبان تا نیمه شعبان هر شب توی واتساپم یه آرزو مینویسم ..یکی از آرزوهام که در شب میلاد قمر منیر بنی هاشم درخواست کردم بارش برف بود یه برف اساسی تا سال تموم نشده الان برف اینقدر زیاد شده که دیگه رفت و آمد نمیشه کرد..آخ چقدر به دلم نشست این برف وآرزوم برآورده شد..هر شب یکی از شعرامو در خصوص آقا صاحب الزمان میزارم تو واتساپ..ای نرجس خاتون بانو جان این چند سال رو هرکاری کردم فقط بخاطر عشق وارادت به شما وآقازاده اتون بود ..هر سال نیمه شعبان هم روزه میگیرم انشالله امسال هم قسمت بشه روزه میگیرم توکل بخدا..سه سال پیش شب نیمه شعبان گوشواره هام پیدا شدن بعد ده سال که گمشون کرده بودم و منو تا عمق وجودم شاد کردی ..امسال هم با بارش برف شادم کردی ولی آرزوهای زیادی دارم خودت برآورده اشون کن و هر کی برای شادی شما در این روزها قدم برداشته خودت شادش کن..پیشاپیش این عید فرخنده وخجسته ار و تبریک وشادباش عرض میکنم..راستی این شبها معلی رو هم از دست ندید خیلی برنامه ی دلنشین و دیدنی هست من تو سایتشون عکسها وفیلمهای جشنمو فرستادم ..

y71010_Untitled.jpg

حرف چهارم :این روزها یکی از همکارام مادرشو از دست داده مادر تمام نفس دختر بود دختر تمام نفس مادر.. سالها مادرش بیمار بود و براش یه پرستادر دلسوز بود واقعا..خدا رحمتش کنه اون که در جوار رحمت خداست از بس که خوب بود اما دخترش ..خدایا به دلش صبر وقرار بده خیلی سخته یه دختر مادرشو از دست بده خیلی دردناکه..اندازه ده سال پیر شده می ترسم دق کنه..منم حتی نمیتونم یه لحظه تصور کنم که مادرم رو ازدست میدم..آخ..میگن کاش نه مرگی بود و نه جدایی..

حرف آخر :اینم شعر من برای برف

ای برف، تو لباس عروس درختان و فرش سفیدِ راه منی

و چون شکوفه‌ای بهاری به روی شاخه‌های عریانی

تو غرور ساده‌ای، رحمت بی‌کران پروردگاری

چون یک نغمه‌ی لالایی،گهواره‌ی سپیدِ زمینی

گویند بهار با آواز عندلیبان دل‌انگیز است

و تو، زمستان! لطیف مثل پَرهای پرندگانی

خبر دِه به روحِ زمان از ماورای حیات

برقص و بچرخ و بمان، که پاکیزه دَمِ جهانی

چه هیاهویی می‌شود وقتی که تو می‌آیی

چون یک گوی درخشان، شوق کودکانی

هنگامه ی اعجاز مدثر

معثت، انقلاب بزرگ بر ضد جهل، گمراهى، فساد و تباهی است

مبعث، پیام‌آور عدالت و کرامت انسانی است..سلام بر مبعث، بهاری‏ترین فصل گیتی

سلام بر مبعث، فصل شکفتن گل سرسبد بوستان رسالت سلام بر مبعث؛ روزی که گل‏های ایمان در گلستان جان انسان شکوفا شد..

سلام بر مبعث، عید بزرگ نجات از حیرت و سرگردانی، عید ختم ناامیدی.. عید تمایز عدل و ظلم، عید بیداری و تعهّد، عید هدایت..

سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک.. سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزش‏ها در صحنه حیات بشر

z210044_mabas.jpg

عید مبعث ،شکوفایی یگانه گل هستی از دل غار حرا مبارک باد.

واین هم شعر بنده برای این شب خجسته

هنگامه ی اعجاز مدَّثِّرُ

عصر جنگ وجهل وجادو ،جرم وجور وقتل وکین

دور فخر جاه و مال و مردن حق ویقین

باغ ابراهیم مخفی زیر برف روزگار

فصل بی روح خرافات و بتان زرنگار

کعبه تاریک وکنام مکر ومرصاد الخیال

آشیان کفر وبیت لات و جای دیو وآل

زایش ظلم جگر خوار از خرافاتی سخیف

دختران در گور ،دلها کور ،بینش ها ضعیف

در سکوت مرگبار و ننگ و عارو تاب و تب

اختری نور خرد پاشید بر دامان شب

روشنا بخشید،روح امیخت با جسم زمان

نوشدارو ریخت در کام عطشناک جهان

جام اخلاق خوشش لبریز از روز الست

ماه خلقت،شاه ذر، میگساران شاد ومست

آیه ها،پیمانه ها،سجاده ها،انوار حق

سوره ها، پروازها،انذارها ،دیدار حق

فیض رب اکسیر ساز ناله ی شبگیر شد

سالکی در کوه رحمت فخر عالمگیر شد

بحر دوران در صدف دردانه مروارید ساخت

کفر درآوردگاه کعبه از توحید باخت

احمد آمد تا جهان آزاد گرداند زغم

وارهاند جان انسانها ز دامِ بیش وکم

دختر از دست پدر جام تجلی ها گرفت

سجده معنا از تبرا و تولی ها گرفت.

از هر دری سخنی..2

سلام ..

حرف اول:نمیدونم از کجا بنویسم واقعا ..حرفام زیاده ودر عین حال هیچی به ذهنم نمیاد.. همه ارو به صورت خلاصه می نویسم دیگه توضیح نمیدم..ماه رجب و اعیادی که گذشت واعیادی که قراره بیان رو تبریک میگم..ادم اگه دلش شاد باشه همیشه عیده براش.. خوش بحال اونایی که رفتن اعتکاف.. منم میخاستم برم ولی نشد..

m934919_photo_--_--.jpg

1)رفتم اهواز و توی مسابقات قرانی شرکتمون توی اهواز اخر شدم..تو استانی اول شدم ولی تو کشوری آخر شدم..ولی من سال 1405 قول میدم اول بشم..قول میدم. منظورم کشوری هست..تفسیر قرآن..حتی از الان کتابشو اوردم و هر ماه 60 صفحه میخونم اینکه 700 صفحه ارو در یک ونیم سال بخونی کجا و در دوماه بخونی کجا..خاطراتشو در 20 صفحه جداگانه برای خودم نوشتم..دوستان خیلی خوبی پیدا کردم..

s04822_Screenshot_-.jpg

2)پایان نامه ام بالاخره اصلاحیه هاشم تموم کردم..حالا اینکه چه بدبختیهایی کشیدم خدا میدونه..حالا اگر داورام اصلاحیه هامو قبول کنن.. دیگه میرم برای مراحل اخر ولی از حق نگذریم پایان نامه آی آدمو زجر کش میکنه..اسفند هم برای دکترا و هم برای ارشد ادبیات میخام شرکت کنم..من آدم نشدم.. نههه فقط شرکت میکنم..خاطرات پایان نامه ام رو هم جداگانه نوشتم ..

3)دومین جلد کتابم با نام عمودهای نورانی(سفرنامه ی اربعینم) را هم چاپ کردم ..انصافا کتاب چاپ کردن کار ساده ای نیست و خیلی همت و اراده وتلاش میخواد.. سال بعد ماه محرم شروع به نوشتن سومین کتابم میکنم واحتمالا دوسال طول بکشه تموم کنم

n88632_Screenshot_-.jpg

4)یه قلک دارم به اسم قلک نیمه شعبان و از امامت آقا امام زمان شروع کردم به پر کردن و البته به کمک همراهانم ودوستانم..تا 20 بهمن .. ببینم چکار میتونم بکنم باهاش..مد نظرم خرید یه دوچرخه برای یه پسر بچه است..البته اگر پولی جمع بشه..

k31429__.jpgr962784_Screenshot_-.jpg

5)6 ماهه تحت نظر دکترم هستم..البته من فقط قرص میخورم و با آمپول میونه ای ندارم..خدا کنه کارم به عمل نکشه..البته اگه امپول نزنم..نمیدونم..

6)داداشم 4 ماهه رفته تهران کار میکنه..یادتون میاد چقدر ازش بدم میومد باهم دعوا میکردیم ..میگفتم سرطان زندگیمونه..کوله اشو بست ورفت تهران بمیرم براش..تک وتنها..قراره عید بیاد الانم کلی دلم براش تنگ شده اح نه هست اونجوری میشه نیست هم دلتنگشیم

7)خواهر کوچیکم بالاخره بعد 3 سال کار اداریش جور شد و کارمند رسمی اداره شد و رفت سرکارش خدایا شکرت دیگه روزهای آخر کلا ناامید شده بود..خدایا همه جوونا رو مشکلاتشونو حل کن..الهی آمین

8)من یه مشکل اساسی دارم ..قراربود این هفته برم تهران اما نشد موند برای هفته ی بعد 9و10 و11 بهمن که تعطیل هست برم امیدوارم حداقل تهران مشکلم حل بشه

9)خواهر بزرگم شروع به ایمپلنت کردن دندوناش کرده وای هیچی سخت تر از دندون ودندون پزشکی نیست هنوز لب من که یک ونیم سال پیش دندانپزشک بیشعور بیحس کرد خوب نشده یعنی بیحسی لبم خوب نشده ..ودیگه جرات نمیکنم برم دندون پزشکی...برای خواهرم 150 ملیون وام برداشتیم ..و 30 ملیون هم باید بدیم یعنی ورشکست شدیم.. الان تو دهنش یدونه دندون هم نداره...وای شکنجه است ها..دکتر هم به من گفت کم کم شروع به ایمپلنت بکن عمرا ..

10)دوباره من و شرکت در مسابقات و مراسمات و پژوهش ها و شعر و ..و خطاطی..

11)عید رو میخام برم خرم آباد (لرستان)..جای خوبیه؟من اکثر شهرهای ایران رفتم..البته خانواده میگن دوباره شروع کنیم بریم مثلا دوباره بریم شیراز کرمانشاه کرمان اصفهان یزد و ... ولی خرم آباد نرفتم ..یا مثلا کجا برم؟؟ دیگه کم کم باید به یه نظر سنجی برسیم...البته بعد ماه رمضون میریم.. من نمیتونم عیدو خونه بمونم..

12)غزه آتش بس شد؟؟من که چشمم آب نمیخوره..خدایا در جهنمتو ببند غزه جهنمه هم این دنیا هم اون دنیا..وعده صادق 3 چی شد؟؟ خدایا جنگ رو در دنیا تموم کن و اون جرثومه ار وهم نابود کن..از اون آنش سوزیها یه اساسیشم بفرست برای ارسرائیل همه ی مردمش بسوزن..

g628157_photo_--_--.jpg

حرف آخر.. اتفاقات بیشتر ازاینها هست ها..فعلا اینا باشن..گرچ هوبلاگها خواننده ای ندارن..دیگه برای خودم مینویسم مخاطبم خودمم..

اون یکی وبلاگمم بروزرسانی کردم..من خیلی خنگم نه..حالا اینو کی میخونه یکی دیگه هم دارم آخه اون یکی در مورد فیلم و سریال هست و قاطی اینجا نکردم..کلی عکس

www.cinema.blogfa.com

سنصلی فی القدس..

​ آه خدایا چه روزهای وشبهای استرس زایی رو گذروندیم..از اینکه ایران به اسرائیل حمله کرد خب خیلی خوشحال شدم اما دلم خنک نشد دل من وقتی خنک میشه که این خونخوار بمیره و تکه تکه بشه و کلا کابینه ی جنگشون از هم متلاشی بشه..ولی یکم نسبت به حمله ی ایران مشکوک شدم اخه چرا بمب ها صدا ندادند چرا آتش و دود نداشتند صداشون مثل ترقه تق تق کرد چطوریه وقتی موشکها وبمب های اسرائیل رو میبنیم با صدای مهیب منفجر میشه..اینهمه نابودی وویرانی هست..اما 200 موشک ایران به چند تا پایگاه احتمالا اونم جزئی اسیب رسونده..چقدر دلم میخاست غیر نظامی هاشون از فرماندهاشون کشته بشه..ولی خب اینکه در شب عید نحسشون اینقدر ترسیدن و زهرمارشون شد باز خوب بود..آمریکا میگه همه موشکها رهگیری شدند ایران هم میگه همشون به هدف خورد حالا دیگه ا.. اعلم.. ما که چیزی از سیاست نمیدونیم حالا دیگه به فیلم و کلیپ نمیشه اعتماد کرد فضای مجازی و رسانه ها واقعا دیگه قابل اعتماد نیستن نمیدونی چی درسته چی غلط.. این وسط من از حمله وواکنش اسرائیل به شدت هراس دارم..حیف به آقا سید..حیف به اون همه بچه ی بی گناهی که پر پر شدن..خدایا تو وعده نصرت وپیروزی دادی دیگه وقتشه..

سنصلی فی القدس..ان شاءا..

دلم مانده در آرزوی قدس.. بخوانم نماز روبروی قدس

یک سلام من می رود تا به کربلا..سلام دیگرم تا به سوی قدس

حرفهای زیادی داشتم اما دیگه دل ودماغ نوشتن ندارم .. میلاد پدر مولایمان آقا امام حسن عسکری یازدهمین حجت خدا رو هم تبریک میگم.. امروز ظهر خواب دیدم انار میخورم و یه ظرف پر از انار هم هست و من ازاون برمیدارم انارها ترک خورده اند و ازهم بازشمون میکنم و میخورم تعبیرشو نگاه کردم قشنگ بود توکل به خدا ..من خوابهای صادقه خیلی میبینم..

عکس/ «سنصلی فی القدس ان شاءالله» | متن قاب پشت صحنه سخنرانی ...

از هر دری سخنی...

حرف اول :شنبه 10 شهریور ماه انشالله میرم مشهد و دهه ی آخر صفر همزمان با شهادت آقا علی بن موسی الرضا اونجا باشم اربعین سال 1401 کربلا بودم و 1402 درقم و امسال دهه آخر در مشهد..البته اونجور که برنامه ریزی کرده بودم نشد در واقع من میخاستم خواهر بزرگم هم با ما همراه باشه اما هزینه ها سر سام آور بود و نتونستم ببرم الانم هم خواهر بزرگم و بچه هاش ناراحتن و هم من ..چکنم..خواهر کوچیکمو میبرم اما خواهر بزرگم بچه هاشم هستن نمیتونم..قلبم به شدت درد میکنه..هنوز منتظر معجزه ام یه اتفاقی بیفته بتونه خواهرمو ببرم خودشم میگه منتظر یه معجزه است و همش حس میکنم میگی جور شد منم میرم مشهد..چی بگم..از شرکتمون هم جا پیدا نکردم..نشد که نشد..

حرف دوم: بعد 7 ماه بالاخره پایان نامه امو نوشتم تموم شد اما نمیتونم خودمو آماده کنم برای دفاعیه ..خیلی خسته ام..اگه نتونم دفاع کنم میمونه برای ترم پائیز که باید بازم کلی پول واریز کنم..کسایی که دفاعیه داشتید یکم بیایید بهم توضیح بدید..مشهد هم که میرم کی وقت میکنم بخونم کلی کار امضا داره..حالا همانندجویی هم کردم ..پاورپوینتم هنوز مونده..نمیشه باید برم ترم 5

حرف سوم:دومین کتابم به اسم عمودهای نورانی بالاخره چاپ شد قرار گذاشتم توی شرکتمون یه درختچه بکارم برای این کتابم .. آدم هر چی کتاباش بیشتر میشه حریص تر میشه..واقعا چقدر عمر کمه زود میره ..چقدر کار دارم و چقدر داره دیر میشه..

حرف چهارم:وبلاگ نقد فیلم های سینمایی رو هم نتونستم بروز کنم فیلمهای زیادی در سینما دیدم قلب رقه،مجنون،تمساح خونی ،یادگار جنوب ،بی بدن،مست عشق و از طریق گوشی هم به عامه پسند و اخت الرضا.و ورود و خروج ممنوع و نقاب رو نگاه کردم نمیدونم کی فرصت کنم اینا رو نقد کنم

حرف پنجم:توسط توانیر یه نامه اومده که بانوان توانمندتونو معرفی کنید که شرکتمون هم منو همراه با 3 خانوم دیگه معرفی کرد..منتظریم ببینیم چی میشه..مقاله ها و مسابقات زیادی شرکت کردم و احتمالا نتایج بعد ماه صفر مشخص میشه..منتنظرم ..

حرف ششم:این مدت پادکست وبرش فیلم وگذاشتن صوت داخل فیلم رو هم یاد گرفتم..

حرف هفتم: من از جنگ می ترسم..به نظرتون چنگ میشه؟؟ گرچه از اینکه مهمانمون رو کشتن به شدت عصبانی هستم اما از عواقب حمله می ترسم..

حرف هشتم:یه مدتیه خواهرزاده ام یه خرگوش کوچولو خریده اسمشم گذاشتیم میشان خیلی شیطونه اما نگه داشتن حیوان خیلی سخته واقعا

حرف نهم : آبان ماه 1403 رفتم دندانپزشکی و حین عصب کشی بیحسی رو زده به عصب پنهانم و الانم از آبان ماه لبم بیحسه دکتری نمونده نرفته باشم ..لیزر فیزیوتراپی ..قرص ودارو ..مغز واعصاب ..جراح فک فایده ای نداره..احساس میکنم لبم فلج شده و اون عصبم دیگه خوب نمیشه..نمیدونم دیگه چکار کنم..اون دکتر هم چند بار رفتم لبمو فشار میده میگه حس داری صبر کن خوب میشه..چقدر دیگه صبر کنم..حس میکنم روی لبم یه چیز محکم چسبیده که میخام بکنم..شاید مجبور شم دوباره برم فیزیوتراپی شایدم رفتم علیه دندونپزشک شکایت کردم..البته کلی دکتر دیگه هم رفتم ..چشم و گوش و مسائل خانومها و ...یه چک آپ شدم دیگه..دندونپزشک و پوست نتونستم برم..دندونپزشکم بخاطر لبم نشد برم..یه مدت هم حساسیتم شروع شده..فعلا یه قرص خریدم خوب نشدم باید برم دکتر خدا کنه مشهد بدتر نشم..

حرف دهم:کارهای زیادی انجام دادم من همیشه قراره هر ماه چکار بکنم را می نویسم و معمولا اکثرا هم انجامشون میدم..دیگه برای پائیز فعالیتهامو کم میکنم چون ساعات کاریمونم برمیگرده هفت ونیم تا 4 برسم خونه میشه 5 و استراحت و اینا دیگه وقتی نیست..بهار وتابستون خیلی بدو بدو دارم..با گرما چکار کردید امسال..واقعا گرم بود البته چند روزی هست کمی خنک شده ..هر تابستون میخام رانندگی یاد بگیرم اما نمیشه..اصلی ترین مشکل من همینه که نمیتونم رانندگی کنم..

حرف اخر ماه صفر هم داره برچیده میشه و نمیدونیم ماه محرم وصفر سال آینده رو میبینیم یا نه سال 1401 برای اربعین یه شعر نوشتم در ادامه مطلب میزارم یه مثنوی 40 بیتی دوست داشتید بخونید..