باز هم من و پرستارم...
23 مرداد ماه بالاخره بعد چند ماه شاید دوماه پرستارمو دیدم دوباره...اداره حالم بازم بد شد اگه کارم سنگین وکم بود شاید بد نمیشد اما..استرسی که بهم وارد شد به همراه دردهای شدید دیگه منو انداخت و کل اداره ریخت بهم این دردها منو بیچاره ام کرده..همه فکر میکردن کرونا گرفتم ..اورژانس اومد بیهوش شده بودم و توان تکان دادن بدنم رو نداشتم خانم میم همکارم میگه از ترس کم مونده بود سکته کنم آخه هر چی صدام کردن روم دو بار آب ریختن اصلا نتونستم واکنش نشون بدم خانم خ اومد نون خانم الف ..متوجه خانم الف نشدم.. حالم 21مرداد هم بد شد ساعت 3 اضافه کار مونده بودم تو نمازخونه فشارم افتاد خانم خ برام غذا آورده بود نتونستم بخورم و گفتم برام قرص ومسکن آورد ..23 مرداد با همون حال مریض و درد رفتم اداره و اومدم خونه ساعت 3 به پرستارم پیام دادم که بیاد حالم بده ..ازاونورم رئیسم زنگ زد گفت چرا پرونده ها رو گذاشتی نمازخونه وبیا بزارشون اتاق و منم با خواهرم رفتم دوباره اداره .. خواهرم پرونده ها رو گذاشت تو اتاق من اصلا توان حرکت کردن نداشتم..پرستارمم چندبار زنگ زد من جواب ندادم ..دیگه 4 رسیدم خونه بهش پیام دادم و بهم زنگ زد و گفت 5 میاد و سر ساعت 5 اومد همه خواب بودن..بهم زنگ زد گفت 5 دقیقه دیگه میرسم منم درو باز گذاشتم و روسری و بلوز پوشیدم..
چقدر خوشحال بودم تنهام هیچ کس نبود اومد واستاد جلوی در ومنو صدا کرد گفتم بفرمایید تو ..واومد اتاقم..نفس نفس میزد طفلی مشخص بود خیلی خسته است ..نمیتونم نگاش کنم..اونروز هم که فرصت بود نگاش کنم بازم نگاش نکردم .اح هربار میگم نگاش میکنم..اما نمیکنم..من دوباره میخواستم دستمو بکشم گفت من دیروز زدم نکش دستتو..کم کم داشت قلقت از دستم میرفت..یکم باهم صحبت کردیم وای اون روز همون روزی بود که میخواستم تنها ودوتامون..ازم پرسید رسمی هستم یا استخدامی..چئد ساله کار میکنم اون یکی اداره واسه چی میخاستی بری دادنت اونجا..ای کاش میدونست ضرب آهنگین صداش داره خوبم میکنه وبه سرم نیاز ندارم حضورش قوی ترین مسکنه برام..یه روز این صبر من تموم میشه وبهش میگم چقدر دوستش دارم اما نمیدونم کی ..شایدم نگفتم واقعا نمیدونم..حال مامانمو پرسید گفتم نمیدونه اومدی کاش میگفتم براتون چای درست میکرد.. اون اوایل که دلم میخواست ماسکشو برداره وچهره اشو ببینم حالا که مدتیه ماسک نداره بازم نمیتونم نگاش کنم این شرم چیه در من هزار بار خودمو لعنت میفرستم:(
رفت سمت سطل آشغالم که بیاره زباله داروها رو بریزه توشون گفتم اونو نیار تو کشوم کیسه هست اونو بردار کشومو باز کرد..و کیسه رو برداشت لامپ اتاقم خاموش بود یکم اینور اونور نگاه کرد گفت کلید برق کو نشونش دادم و روشن کرد..حالا دستاش خورده به دستگیره کشوم و کلید برق ..وقتی سرمو میزد پاشو میزد به دستم نمیدونستم باید واکنش نشون بدم یا نه از روی عمد بود یانه منم پاهامو و دستمو میکشیدم حالم یه جوری میشد خب میترسم واکنش نشون بدم بره جرات نمیکنم زن وبچه داره شاید اگر واکنش نشون بدم بدش بیاد دیگه نیاد همین حضور نیم ساعتش هم برام غنیمته شاید هم نه با واکنش من ارتباطمون بیشتر بشه اما نه فکر نمیکنم همچین اتفاقی بیفته من ازاین شانسا ندارم ..یکساله شاید هم بیشتر فکر کنم نزدیک به ده بار اومده بهم سرم زده خیلی عادی ومعمولی بود رفتارمون شاید هر دختر دیگه ای بود.. خب نه اون بالاخره خونه های زیادی میره اما خب شاید دختر من باشم..اکثرا مرد هست یا افراد پیر فکر نمیکنم دختر جوانی مثل من بخاطراین دردهای لعنتی اینجوری هر ماه سرم بزنه.. بهش گفتم میخام برم پیاده روی اربعین گفت عه قبول باشه..
گفتم با این وضع بیایید شما هم بریم..خندید آه حسین چکار کنم این محبت تو از دلم بره بیرون..گذر زمان کمترش نکرده هیچ بدترش هم کرده ..از داداشت که رفته مکه پرسیدم و چقدر شیرین و دلنشین حرف میزنی وبرام توضیح د ادی صدای تو برای من گوش نوازه..از پسرت پرسیدم ..گفتم بازم موهاش اونجوریه پرپشت وبلند مامانش میگه شما نمیزاری بزنه گفت نه قبل محرم کوتاه کردیم.. خلاصه با اون دردی که داشتم کلی باهم حرف زدیم یه حرفش خیلی ناراحتم کرد بهش گفتم شما چطوری بوی این داروها رو تحمل میکنید من حالمو بد میکنه گفت خدا مارو زده. دیگه . چه حرفی بود گفت.. مهربانانه نگاش کردم. گفتم وای اگه من لازم باشه یه شب بمونم بیمارستان روسرهمه خراب میکنم . دیروزش هم 24 مرداد که حالم بد شد غش کردم و اورژانس اومد به خانم خ گفتم بهش زنگ زد و گفت بزار به خانومم بگم ببینم میاد..بعد چند دقیقه پیام داد و گفت خانومش پسرش رو برده ثبت نام مدرسه..بعد با گریه و آه وناله که درد داشتم به خودش زنگ زدم که خودش بیاد خونه بهم مسکن بزنه گفت خودش هم نمیتونه..
هزینه داروهم 350 هزار شد 300 دادم 50 مونده. بهم گفت 500 هزار میگیرم برای سرم هزینه اما شما 350 بده L.شهریور هم که دارم میرم کربلا نمیدونم وضعیتم چطوری میشهL ..پرستارم اینبار با لباسهای پرستاریش اومده بود.. پیام خاصی بینمون ردو بدل نشده..و بیشتر تلفنی صحبت کردیم..خب اینم ماجراهای دیگری از من و پرستارم..حالا دیگه بازم کی میبینمش نمیدونم..میخواستم براش پول غدیر خم بدم یادم رفت..بمونه سال بعد انشاء ا..چشم رو هم بزاری میاد..
سرم رو که زد کم کم چشمام بسته میشد دلم میخواست همراهیش کنم داشت میرفت ..اما نتونستم ..بعد سرم هم دوساعتی خوابیدم و بعد که بیدارشدم بدنم و دردام آروم شده بود و تونستم بلند شم غذا بخورم دو روز بود به هیچی لب نزده بودم بوی غذا حالمو بهم میزنه مثل یه خانوم باردار میشم.. حالت تهوع میگیرم ولی بعد سرم اشتهام باز میشه و حسابی هم گرسنه بودم..