ده حرف مختلف 2
حرف اول:بالاخره اربعین رو رفتیم قم هوا به شدت گرم بود و شلوغ واقعا قابل تحمل نبود انگار کربلا بود قربون بی بی برم حسابی زیارت کردیم گرچه کلی دردسر وسختی کشیدیم ولی خب می ارزید بالاخره مسافرت مخصوصا زیارتی سختی هم داره ازش خواستم تا اخر سال زیارت برادرش رو نصیبم کنه چون واقعا دل تنگ آقا علی بن موسی الرضا هم هستم همیشه میگم خدایا زندگی ما رو و عمر ما رو با زیارت اهل بیت سپری کن ..تو حرم با یه خانومی آشنا شدم من تو حال خودم بودم و زیارت میکردم بهم گفت شما از کربلا اومدی؟؟گفتم نه گفت چرا اومدی اصلا چهره ات و وجناتت نشون میده از کربلا اومدی گفتم قسمت نشد امسال برم خادم حرم بودن و نزدیک به یک ساعت با هم حرف زدیم ولی.من سالها پیش هم با یک خادم آشنا شدم شماره همو دادیم بهم اون 3 بار از من پول خواست من دوبار دادم اما دیگه دیدم داره همینجور ادامه میده دیگه ارتباطمو باهاش قطع کردم حالا این خانم خادم هم یکجورایی حس کردم دنبال پول هست و خب وقتی نزدیک به یک ساعت مشکلاتشو برام تعریف کرد مغزم داشت سوت میکشید منم باهاش ابراز همدردی کردم دیگه از وقتی برگشتم 3 بار زنگ زده ونتونستم صحبت کنم میگفت میتونی دنبال خیر باشی..واقعا اینکار از من برنمیاد:(
حرف دوم:صفر هم داره تموم میشه انشاء ا..تونسته باشیم حق عزاداری ها رو ادا کرده باشیم..خدایا همه امونو عاقبت بخیر کن ما رو از مجالس عزاداری امام حسین هیچ وقت دور نکن محبت هل بیت مخصوصا اباعبدا..رو همیشه در قلبمون نگه دار و بیشتر هم بکن و محرم وصفر سال آینده را هم ببینیم
مامانم دوماه محرم و صفر رو تو محله امون روضه میشه میره شرکت میکنه خانوم همسایه گفته دختراتم بیار اونارو چرا نمیاری..انگارد ختراش 20 سالشونه بیکارن به مامانم میگم بهش میگفتی ..دخترامو خونه پیدا کردم چشم میگم میان بعدشم هر دختری میره به این مجالس دنبال شوهره تو این مجالس و تواین دوماه محرم وصفر کلی دختروپسر ازدواج میکنن و نشون میشن کلا اینجور محافل برای اینجور کارها بیشتر برپا میشه خب وقتی من میدونم فرجی برای من نیست واسه چی بیام..روضه امم همون خونه خودم میخونم و خودم مجلس عزاداری دارم ..حوصله ی نگاههای تحقیر امیز رو ندارم..
حرف سوم:ما یه قسمتی داریم تو شرکت به اسم نظام پیشنهادات و انتقادات که 12 عضو برتر و فعال داشت منم خیلی دوست داشتم جزو اون 12 نفرباشم از سال 1400 شروع کردم به پیشنهاد دادن نزدیک به 83 تا پیشنهاد دادم که 53 تاش قبول شد و بالاخره یک ماه پیش منم شدم جزوه نفرات برتر و فعال و اسمم رفت داخل اون 12 نفر خیلی خوشحال شدم برای خودم مدت تعیین کرده بودم که تا شهریور 1402 باید وارد این 12 نفر بشم که حتی زودتر هم وارد شدم..توی ارتقا و حقوق خیلی میتونه موثر باشه همین نظام پیشنهادات هم به صورت سکرت گفته من قراره برم روابط عمومی از 1 مهر، گفته هنوز به هیچ کس نگووو اصلا باورم نمیشه یعنی منم میتونم برم به واحدی که دوست دارم بعد 12 سال انتظار...عاشق روابط عمومی هستم روابط عمومی ستون هر اداره هست..توکل به خدا ..دیگه منم از لحاظ محل کارم به آرامش فکری برسم ولی نظام پیشنهادات هیچ وقت یه حرفی رو الکی نمیگه فقط لحظه شماری میکنم این چند روز هم تموم بشه ..راستی اگه شما هم پیشنهادی انتقادی برای شرکت توزیع برق دارید بگید .
حرف چهارم :این تهیه کننده برنامه همش داره باهام لج میکنه من میگم من از ساعت 3و نیم به بعد میتونم بیام یا 4 به بعد من نمیتونم هر هفته دوساعت ونیم مرخصی بگیرم میگه ساعت یک ونیم باید استودیو باشی ضبط برنامه از ساعت 3 شروع میشه تا همه جمع بشن و گروه و ضبط اماده بشه یک ونیم ساعت طول میکشه تابستون هم که میرفتم ساعت یک ونیم تا 3 حتی گاهی تا سه ونیم ول بودیم و گروه صحنه رو اماده میکردن وخیلی ها هم 3 میومدن خسته کننده میشد خب کارگردان قبول میکنه اما این تهیه کننده داره لج میکنه میگه ازاول باید به این موضوع فکر میکردی منم گفتم خب من ازاول به کارگردان گفته بودم که من بعد 15 شهریور ساعت 4 تعطیل میشم اونم گفته بود ما یه برنامه تورو نمینویسیم یا از برنامه اول نصفش مینویسیم و خب منم یه اشاره ای به تهیه کننده کردم که کارگردان اینجوری گفته و دیگه حرفی نشد..حتی تهیه کننده زنگ زده به مدیرمون هم صحبت کرده که من روزهای سه شنبه برم استودیو ساعت یک ونیم ایشونم قبول کردن ولی برای اون چه فرقی میکنه مرخصی های من میسوزه ..و اگه مرخصی واجبی داشته باشم دیگه بهم مرخصی نمیدن ..یکیشونم گفت استعفا بده گفتم وااای چه حرفیه کارمند رسمی شرکتم 12 سال هست کار میکنم البته شوخی میکرد اما خیلی شوخی بی مزه ای بود واقعا ..دیگه بابت این بحث وصحبت ها تهیه کننده ناراحت شده و دیروز بهم پیام داد و گفت تو توی ارزیابی ضعیف بودی به همین خاطر تا یک مدتی برات متن نمینویسیم ..تو هم برو راحت به کارهای اداره ات برس..خیلی ناراحت شدم..زنگ زدم به عروسک گردان و کارگردان اونا چیزی نمیدونستن..دیگه به هرحال تجربه ی خوبی بود ودوستان خوبی هم پیدا کردم..این تهیه کننده اصلا ازمن راضی نبود هر جور اجرا میکردم ازم ایراد میگرفت اما کارگردان راضی بود اگه بتونید برید برنامه سلام اوشاقلار رو ببینید مال برنامه ارومیه است از طریق تلوبیون صداپیشگی نبات..دیالوگ های من کمه..بداهه میگم میگن چرا گفتی نمیگم میگن چرا ساکتی واقعا نمیدونم چکار کنم دیالوگامم خیلی کمه و مجری بیش از اندازه صحبت میکنه..وسط حرفشون میپرم میگن چرا پریدی نمیپرم میگن بگووو خاله خاله منم یه چیزی بگم ..مجری هم که کلا با من نه حرف میزنه و نه روی خوشی به من نشون میده..من کنار فیلمبردار نشستم دیگه باهم گاهی صحبت میکنیم خیلی با هم جور شدیم و میگیم میخندیم تا خسته نشیم و انرژی داشته باشیم برای ادامه کار برگشته به من میگه خیلی بگو بخند میکنی با مردا ..میرن گزارشت میدن..گفتم برن گزارش بدن نونم ازاینجا میاد آبم میاد من به اینکار علاقه دارم مگه دارم چکارمیکنم همه میگن میخندن خلاصه به من گیر 3 پیچ داده ..خلاصه فعلا تا اطلاع ثانوی صداپیشگی نبات به حالت تعلیق دراومده حس میکنم دنبال یه صداپیشه دیگه باشن اما این لطمه میزنه به برنامه..واقعا در کنار بچه های ناز بودن انرژی میده به ادم بعضی ها خیلی دوست داشتنی هستن
حرف پنجم:ساعات کاریمونم که برگشته ساعت هفت و چهل وپنج تا 4 دیگه میرسم خونه 5 میشه عصر سخته ولی به تعطیلی 5 شنبه اش می ارزه..از ساعت 6 خلاص شدیم همیشه دیر میرسیدم دو سه دقیقه آخر ماه جمع میشد 1 ساعت میشدساعت 6 صبح ها خوابمون میومد الان ساعت 4 شدیم از ساعت 2 خوابمون میاد دیگه رمق نمیمونه برامون اما نظر سنجی کردم اکثرا میگفتن 6 خوبه وقتی 1 میرن خونه خیلی بهتره والا تا میایی به وضعیت عادت کنی دوباره ساعت کاری رو عوض میکنن کلا موش ازمایشگاهی هستیم ..توخونه هم همه امون سرما خوردیم منم با این حالم رفتم سرکار ..دیگه فکر کنم 2 ملیون فقط دادیم به دوا ودکتر..الان که دارم اینارو مینویسم بی حالم و بی اشتها ..
حرف ششم:چند وقت پیش رفتم برای تعویض شناسنامه ام از یکی از پست بانکها که فقط اونجا انجام میداد کارت ملیمو خواست با شناسنامه ام دادم بهشون بعد عکس خواستن گفتن عکست مال کی هست منم گفتم یک سال پیش و گفتن نمیشه گفتم عه چرا گفتن عکس باید جدید باشه اح من چه میدونستم عکس باید جدید باشه خواهرم عکس یکسال پیششو داده بود گفته بود ده روز پیش انداختم گفتم به منم میگفتی گفت یادم نبود حالا کی حوصله داره بره عکس بندازه از طرفی هم 6 تا عکس 200 هزار میشه.. از یه طرف دیگه کارت ملیم رو پس ندادن حالا هرچی میگم بابا کارت ملیم موند اینجا دختره میگه من بهت برگردوندم میگم نه بابا ندادی من میگم ندادی اون میگه دادم حالا کلی تو دردسر افتادم نه شناسنامه ام تعویض شد از طرفی هم کارت ملیمم گم کردم مگه درخواست کارت ملی کردن هم به این سادگی هاست..3 سال طول میکشه بهت بدن..
حرف هفتم:هنوز کسی رو برای نوشتن پایان نامه ام پیدا نکردم ..چند روز دیگه کلاسهامون شروع میشه این ترم ناجور افتاده کلاسها من فقط برای 5 شنبه میرسم برم..ترم های قبل بیخودی خودمو میکشتم برسم به کلاس بیشتر دوست داشتم مطلب جدید یاد بگیرم اما دیگه امسال فکر نمیکنم بتونم به کلاسها برسم..زیاد هم خودمو اذیت نمیکنم..کسی میتونه درمورد پایان نامه کمکم بکنه؟؟..دلم میخاد ارشد ادبیات هم بخونم..وااای ادبیات شعر ..یادگیری بیشتر تو این حوزه اصلا تو خون ورگ منه ..من باید به این هدفم هم برسم ارشد ادبیات شایدم بعدش دکترای ادبیات زگهواره تا گور دانش بجوی مصداقه منه..
حرف هشتم:من یه مشکل جسمی دارم ..رفتم از بهزیستی اقدام کردم و درخواست دوسه سال سابقه ی کاری کردم شاید بتونم زودتر بازنشسته بشم حالا منتظرم ببینم قبول میکنن..بابام میگه اگه قبول کردن فعلا نده به اداره یکهو برات مشکل ساز میشه اخه این مشکل جسمیم دیده نمیشه و اداره نمیدونه منم گفتم من کارمند رسمی هستم چی میخاد بشه بعدشم اداره نابینا میاد اونیی که پاش میلنگه میاد بعدشم نامه ارو نگه دارم برای ده سال دیگه اونوقت اعتبار نداره همه تلاشهام بر باد میره ..حالا ببینم چی میشه..اصلا ببینم میدن نمیدن..
حرف نهم:تو حرم حضرت معصومه صحن اصلی کلی مزار شهداست تو اتاقکهای کوچیک شده پاتوق دختر پسرهای جوون. و کم سن وسال ودانشجو . دخترا با کلی ناز وعشوه میان اونجا..خیلی حالم بد میشه ..بیشتر شده جای شوهر پیدا کردن انگار ازد ماغ فیل افتادن آسمون دهن باز کرده فقط اینا اومدن به این دنیا ..تو یه اتاقک هم یه جا هست قبر پروین اعتصامی هست هیچ وقت نشد برم اونجا همیشه اونجا بسته هست نمیدونم چرا ..اتاقکهای شهدا رو میشه زیارت کنیم ولی اتاقک پروین اعتصامی همیشه بسته است واقعا چرا کسی رو هم پیدا نکردم بپرسم خیلی دوست داشتم یکبار برم داخل اتاقک شما میدونید چرا بسته است؟؟.. یک جلد از کتابم روهم تقدیم کتابخانه ی حرم کردم ویک جلد هم به آستان مقدس دادم و بررسی میکنن اگه قبول کردن ازم میخرن نه که هیچی البته گفتن شعر رو زیاد خریداری نمیکنیم دیگه آب پاکی ریخت تو دستم..
حرف دهم:مخاطب خاصم کجایی؟؟میخونی اینجا رو ؟؟؟؟دلم برات تنگ شده تو دلت برای من تنگ نشده؟؟؟
ده تا حرفم تموم شد اما یه حرفم مونده بود اینم موند حالا دفعه بعد اگه یادم بود میگم ..